- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال سیدالشهدا با حضرت قاسم علیهم السلام
تو که حرفی نزدی حرفِ من اما مانده به دلـم حـسـرت یک گـفـتـنِ بابا مانده نجمه افتاده زمین؛خواهرم افتاده زمین فقط این بین عـمو هست که تنها مانده کـمرم خورد شـده بعـدِ عـلی و گـفـتم قـاسـمـم هست اگر روزِ مـبـادا مـانـده دیـر شـد آمـدنـم قـاتـل تـو طـولش داد حـال بر گـریـۀ من گـرمِ تمـاشا مـانده سیـزده مرتـبه بر پیـرهنت نیـزه زدند همه رفتند از این سینه و زهـرا مانده میکشم بر سرِ دوشم سر و کـتفت اما نیـمهای از بـدن توست که اینجا مانده
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت قاسم علیه السلام
میآمـد و عـمـامـۀ بـابـا به سرش بود آمـادۀ جـنـگـیـدنِ با صـد نـفـرش بـود میآمد و رخساره برافروخته از عشق یک خیمه دل غم زده در دور و برش بود پروانهای از شوق پریده است به میدان آن چیز که میسوخت در او بال و پرش بود میخـواست بگـوید به ابی انت و اُمّی لب بست در آنجا که عمویش پدرش بود این شیر، عـلی اکبر او نه ولی انگـار بایـد بـنـویـسیـم که قـاسم پـسـرش بود سنجیدن شیرینی قـاسم به عسل نیست اصلا عسل از ساختههای شکرش بود گـیـرم زره انـدازۀ او نیـست، نـبـاشـد حرزی که عمو داده به شال کمرش بود بغض جمل از حـد تصور زده بیرون یک دشت پُر از تیغ به دنبال سرش بود در روضۀ بابای غریبش جگری سوخت چیزی که از او ریخت به میدان جگرش بود در خـیـمـه نـشـستـند پریـشان که بیاید چیزی که از او زودتر آمد خبرش بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت قاسم علیه السلام
ای نـوۀ حضرتِ، حـیـدر مرهب فکن نـور دل فـاطـمه، حضرت ابن الحسن خون رگت حـیدری، مثل علی اکبری کرده تو را مجـتـبی، نـذر شه بی کـفـن ای نبوی در جمال، ای علوی در قتال باز بگـو یا عـلـی، ریـشۀ دشمن بکـن راهی میدان شدی، تا که رجز خوان شدی ذکـر عـلی یا عـلی، بود تو را در دهن ضربه زدی بی بدیل، دشمنتان شد ذلیل لشگـر کوفه گرفت، پاسخ دندان شکن بوده وجـودت عجـیـن، با یل اُم البنـین کـرده تو را آشـنـا، با هـنـر تـن به تن رزم تو چون رعد بود، این عمر سعد بود کز هنر رزم تو گشت، خموش از سخن حضرت قاسم سلام ،سوی تو دائم سلام نـام تو شد تا ابـد، ذکـر لب سیـنـه زن
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت قاسم علیه السلام
کسی که آمده در خانهاش پشیمان نیست کریم چون حسن مجتبی به قرآن نیست به غیر سفرۀ او پای سفـرهای منـشین که هر طعام لذیذی به نفع مهمان نیست کریـم منّـت مسکـین خویش را بکـشد هر آنکه لطف کند حتماً از کریمان نیست در آن میانه که پـای حسن وسط باشد برای حاتم طایی مجال جـولان نیست همین که راه دهد نزد خود مرا کافی ست همیشه سائل این در که حاجتش نان نیست حساب امشب مان با کریم آل الله ست ضرر کند بخدا هرکسی که گریان نیست برای روضه سرم درد میکـند امشب چرا که درد مرا غیر گریه درمان نیست کریم زاده کریم ست، روح "کَرَّمنا"ست کریم میشود آنکس که مادرش زهراست به روی خوش به نگاه لطیف شهرت داشت پسر چقدر به بابای خود شباهت داشت نـدیـده بـود مـدیـنـه شـبـیـه او پـسـری علاوه بر جگر مجتبی، سخاوت داشت حسن سرشت حسن صورت و حسن سیرت چـقدر ماه شب چهـارده لـیاقـت داشت به ارث برد ز بابا که صبر پیـشه کند به دوست نه به بیگانه هم محبت داشت جـزامـیـان مـدیـنـه دعـاش میکـردنـد به همنـشیـنی با هرکـدام عادت داشت رسـیـد کـرب و بـلا و نشان عـالـم داد حسین با حسنـش دائماً شراکت داشت ز بسکه از لبش احلی من العسل ها ریخت همیشه شهد کلام ترش حلاوت داشت عمو عـمامۀ خود را بر او کـفن کرده مگر عزیز یتیمش چقدر حرمت داشت! نه جوشن و نه زره نه حمایل و نه سپر برای کرب و بلا شوق بینهایت داشت به پیش ناقه سواران چو یل به میدان رفت شبیه حضرت شیر جمل به میدان رفت همینکه با غضب از دوش خود عبا انداخت تـمـام لـشکـر کـفـار را ز پـا انـداخت گهی به میمنه بود و گهی به میسره بود چـقـدر ولـوله در این بـرو بیا انداخت زمین ز هر قـدم طفـل مجـتبی لـرزید چه رعشهای به اراضی کربلا انداخت به سبک و شیوۀ جنگ عمو ابوالفضلش چـقدر سر وسـط دشت نیـنوا انـداخت علی علی به لبـش بود و یک تنه تنها چهار تک یـل سـردار شام را انداخت ولی پس از لحظاتی دگر ورق برگشت نگاهی از حسد آن قوم بیحیا انداخت به یک اشاره رسیدند و دورهاش کردند یکی به سوی تنش نیزه بیهوا انداخت نفـس میان دو پهلـوی او به تـنگ آمد به چشم تر نظری سوی خیمهها انداخت گرفت تا که ز خون جگر وضو سر داد و با دهـان شکسته عـمو عمو سر داد میـان دشت گـل نجـمـه بود پـرپـر شد ز بـوی یـاس تنـش کـربلا معـطـر شد عـبــا نـبـود بـه داد دل عــمــو بـرسـد دوباره چشم حسین از مصیبتی تر شد نبود صحـبتی از جسم پـاره پاره ولی گمان کنم ز درون یک علی اکـبر شد کـبـود شد هـمۀ پـیکـرش سپـس سبب گریز دیگر من سوی روضۀ«در» شد چه سیـنهها نشکـستـند در طـی تاریخ چه ظلمها که به این خاندان مکرر شد به نیـزه رفت سرش در کـنار عـبدالله دو سایۀ سر از آخر نصیب مـادر شد چه بر سر حـسن بن الحسن مگـر آمد صــدای نـالـۀ زهــرا بــلـنــد تـر آمــد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا با حضرت قاسم علیهم السلام
حسن جوان شده یا اینکه مرتضی آمد؟ و یا که ماه، به صحـرای نـیـنـوا آمد؟ تو قاسم بن حسن یا که نه؛ یَلِ جَـمَلی؟ که از وقـار قَـدَت بوی مـجـتـبـی آمـد زره نـیـاز نـداری، تـو وارث حـسـنـی که هـیـبت تو به چـشـمـانـم آشـنـا آمـد «وان یکـاد بخوانید و بر فـراز کنید» که پهـلـوان حـسن ... شیر کـربـلا آمد نگو که یک نفر آمد به رزمگاه حسین بـرای یــاری مـن لـشـکـر خــدا آمــد مریض هجر حسن بودهام خدا را شکر تـو آمـدی و بـه هـمـراه تـو شـفـا آمـد به قـامت تو بگـویـم هـزارها تکـبـیـر کمی درنگ بکن تا ببـیـنمت دلِ سیـر رجز بخوان که رجزهایت افتخار من است بگو که "اِبن حسن" بودنم شعار من است برادرم حسن انگـار، در کـنارم هست و با غرور، بگوید که یادگار من است! از آن طرف پـدرم آمـده به بـدرقـهات و داد میزند این تیغ ذوالفقار من است صدای مـادرم آمد... ادب کـنـید، هـمه به ناله گفت که این مرد، از تبار من است تـمام اهـل حـرم آمـدنـد، پـشت سـرت صدای عمهات آمد که این قرار من است ولی نگاه تو میگـفت، میروم مـیدان که جام سرخ شهادت در انتظار من است تو رفتی و همۀ دلخـوشی ما هم رفت تـمام دار و نـدارم به رزمگـاهم رفت کمی گذشت و شنیدم صدای حنجر تو و مثـل "بـاز" رسیـدم کـنار پـیکـر تو میان دشت، صدای شکستـنت پیـچـیـد میـان خـیـمـۀ زنهـا شکـست مـادر تو تـمام لشکر دشمن به کشتنت مشغـول میـان دست کـسی بود، کـاکُـل سـر تو تو دانه دانه شدی و به دشت، پخش شدی و خاک، ساخته تسبیحی از سراسر تو همینکه حُرمتِ محرابِ ابروی تو شکست نشست یک نفر اینجا به روی منبر تو تو دست و پا زدی و دست و پام لرزیدند عـموی پـیر، زمیـن گـیر شد برابر تو کـنار پهلـوی تو کـوچۀ غـمـم پیداست چقدر روضۀ تو مثل مادرم زهراست
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا با حضرت قاسم علیهم السلام
تو که اینگونه روی خاک ز هم واشدهای وای بر من که دچار غم عظما شدهای دیشب از طعم خوش مرگ و عسل میگفتی ظهرامروز در این معرکه معنا شدهای بیزره رفتی و از هرطرفی سنگ زدند که چنین سرخ ترین لالۀ صحرا شدهای هرکسی از تن صد پارۀ تو سهمی برد در کـریـمی خـودت وارث بابا شدهای
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا با حضرت قاسم علیهم السلام
ماه در خـون شناورم، قـاسم سیـزده سـالـه یـاورم، قـاسـم من تو را بودهام به جای پدر تـو بـه جـای بـرادرم، قـاسـم زخـمهای تن تو کـشـت مـرا تـازه شد داغ اکـبـرم، قـاسـم سخت بود آنکه در وداع حرم تشنه لب رفتی از برم، قاسم سخت تر اینکه با لـب تـشنه جـان سـپـردی برابرم، قاسم گر سـراغ تو را ز من گیرد چه بگویم به خواهـرم، قاسم تن پـاک تـو را خـودم تـنـهـا به سوی خـیمه میبرم، قاسم تن به خاک و سر تو همسفر است در ره شـام بـا سـرم، قــاسـم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت قاسم علیه السلام
گر مهـیـا میشوند امروز حـیدر زادهها دم به دم جان میدهند از ترس خیبر زادهها شیـر غـران بنیهـاشم به میـدان میزند وقت رزمش لـرزشی در آسمان انداخته هـیـبت او لشگـری را از زبـان انداخـته میـمنه تا میسره آمد حسن تکـبـیر گـفت لا فـتی الا عـلی! آمد مثـل را زنـده کرد حال و احوال حسن بین جمل را زنده کرد هرکسی آمد به جنگش بیمدارا زد زمین دورهاش کـردنـد دوران بــلا آغــاز شـد دیگر از هر سمت کار سـنگها آغاز شد بیزره بودن بلایی بر سرش آورده است زیر پا افتاده حفظ احترامش مشکل است با لب پاره شده عرض سلامش مشکل است گر عسل مخلوط با خون شد قوامش مشکل است پیکر پاشیده بردن تا خیامش مشکل است پیکـر او را عـموی بیعـصایش میـبـرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت قاسم علیه السلام
ثمر ریاضِ دلی علی، دُر فاطمه، گهرِ حسن به رسول، قطعهای از جگر، به حسین پارهای از بدن شهدا به وادی سرخ لا، شده خم به عرض ارادتش سر و دست و تن سپر بلا، یمِ خون، بهشت شهادتش
: امتیاز
|
مدح و شهادت عبدالله بن الحسن علیه السلام
دارد این ماه محرّم سفـره داری بینظیر که شده روز و شب ما روزگاری بینظیر ما امـام مـجـتـبـی داریم یـاری بینـظـیر قافـله دارد از او دو یـادگـاری بینـظـیر امشب اما عشق پای سور و ساتش میرود دست مـا بـر دامن شـاخـه نـبـاتـش مـیرود نامش عبدلله ست یعنی هم حسین و هم حسن گشته یک عالم حسین و گشته یک عالم حسن میشود با یاحسینِ او دلـش محکم حسن هرچه میگویم حسین و هرچه میگویم حسن در وجـود نـوجـوان خـیـمـههـا مـعـنــا شـده سـن و سـالـش را نـبـیـن آقـای آقــاهـا شـده موقع عصر است یعنی لحظههای آخر است کربلا دیگر نگو این حال، حال محشر است یک ودیعه از برادر در کنار خواهر است باز انگاری حسن دستش به دست مادر است کوچـهای اینجا ندارد باشد اما تـل که هست باز هم انسیهای درگیر یک معضل که هست دید از بالا عـمو جان را به نیزه میزنند عدهای سیراب، عطشان را به نیزه میزنند بیوضو آیـات قـران را به نیزه میزنند یوسفِ افتاده بیجان را به نیـزه میزنند چـشمها را بـست مشغـول دویـدن شد سریع بیخیال نیـزه و شمشیر و جوشن شد سریع دست خود آورد دستش را زدند و گفت آه پیش چشمش به عمویش پا زدند و گفت آه تیـرها را بر تنـش یکجا زدند و گـفت آه هرچه را که داشت با دعوا زدند و گفت آه خواست تا لب وا کـند اما لـب آئـینه سوخت تیری آمد که برادر زاده را بر سینه دوخت
: امتیاز
|
مدح و شهادت عبدالله بن الحسن علیه السلام
نـالـۀ غـربـتی از کرب و بلا میآید حاجی عـشق به میـعـاد مـنـا میآید راه را باز نموده همه تعـظیـم کـنید پـسر شـیـرِ جـمـل عـبـد خـدا میآیـد محک عشق کجا بر سر سن و سال است کودک اما یـلی انگـشت نـما میآیـد کرسی عرش خدا گوشۀ گودال شده پـا بـرهـنه به مـلاقـات خـدا میآیـد نه زره دارد و نه خوود و نه شمشیر عجب چه کریـمانه به معـراج دعـا میآید میدود عمۀ ما سوی مسیری ای وای در حرم بیادبی چکـمه به پا میآید خیره شد برق نگاهم به نوک شمشیری بیهـوا ایـن لـبـۀ تـیـغ کجـا مـیآیـد دست خود را سپر حنجر یارم کردم ته گـودال سـرم بـاز چـههـا میآیـد شکر گویم که در آغوش عمو، جان دادم نــالـه و شـیــون اُمُّ النـجـبـا مـیآیـد
: امتیاز
|
زبانحال عبدالله بن الحسن با عمو علیهم السلام
سرخوش از جرات پروانه شدن داشتنم سخت حـیـرت زدۀ روح به تن داشتنم زیر تیغی و مرا اذن هـواداری نیست خجـل از کُـنـیـه فـرزند حـسن داشتـنم شده یـاد آور آن شیـر جـمـل نعـرۀ من لال شد خصم به "فـریاد نزن" داشتنم به خـداوند که فـارق ز عـمـویم نـشوم لشگری خیره به این فن سخن داشتنم پیکرت روی زمین پیرهنی نیست تنت شرمگین از غم در تن پیرهـن داشتنم بازویم شد سپر تیغ عـدو گرچه هنوز شرمسار از تو و از سر به بدن داشتنم استخوان های تنم را به تنت دوخته اند مثل گیسوی تو شد چین و شکن داشتنم
: امتیاز
|
زبانحال عبدالله بن الحسن با عمو علیهم السلام
دیدم که زمین خـوردهای و ترسیدم تـنهـایی و غـربـت تـو را فـهـمـیـدم از تـل که به گـودال سـرازیـر شدم دعـوا بـه سـرِ عـمـامـهات را دیـدم ********************** دیدم که عمو عرصه به تو تنگ شده موی سرت از خون سرت رنگ شده یـک عـدّه میآمـدنـد و مـیدیـدم که دامـانِ لبـاسـشان پُـر از سنـگ شده ********************** دیـدم که چطـور پشت پا میخوردی تیغ از چپ و راست بی هوا میخوردی چیزی که عـمو دلِ مرا میسوزاند این بود که ضربه با عصا میخوردی ********************** در طولِ مسیر ای عمو غـوغا بود انـگـار سـرِ کـشـتـن تـو دعـوا بـود یک لحظه به پشت سر نگـاهم افتاد ای وای که عـمّـه زینـبـم تـنهـا بود ********************** قـربان نگـاه تو که حُر را حُر کرد سنگی به سرت خورد و مرا دلخور کرد دستم که عمو به پوست آویزان شد بوی حـسنت کرب وبـلا را پُر کرد ********************** در راهِ تو سـر به تـیـغ بُـرّان بدهـم مانند تو جـان با لب عـطشان بـدهم مانـنـد عـلـیِّ اصـغـرت قـسـمت شد من هم به روی سیـنۀ تو جان بـدهم
: امتیاز
|
زبانحال عبدالله بن الحسن با عمو علیهم السلام
طاقت نـدارم لحـظهای تـنها بـمانی من بـاشم و در حـسرت سـقا بـمانی من عـبد تو بـودم که عـبدالله گـشتم نـعـم الامـیـری، عـالی اعـلا بـمانی فریاد هل من ناصرت بیچارهام کرد من مُـردهام آقا مگـر تـنهـا بـمانی؟! قلبم، سرم، دستم همه نذر دو چشمت من میدهم جان در ره تو تا بـمانی آقـا نـبــیـنـم در تـه گــودال بــاشـی ای زیـنت دوش نـبـی بـالا بـمـانـی بالا نـشیـنی و تو را پـائـین کـشیدند زیر لگـدها، زیـر دست و پـا بمانی لعنت به این آب فرات و خندههایش راضی شده لب تشنه در این جا بمانی با اینکه چندین عضو از جسم تو کم شد تـو تـا ابـد عـشق دل زهـرا بـمـانی
: امتیاز
|
زبانحال عبدالله بن الحسن با عمو علیهم السلام
صبـر كن پـای گـلوی تو ذبیحت باشم صورتم غرقۀ خون شد كه شبیهت باشم ذكـر الـغـوث بـریــده ز لـبـت مـیآیـد سعی كـن تـشنۀ اذكـار صریحت باشم آمـدم بـاز بـخـنـدی و بـگـویی پـسـرم كُـشته و مـردۀ لـبخـنـد مـلیـحـت بـاشم دست من رفت نشد سینه زنت باشم حیف دم دهـم تـا دم گـودال مـسیحـت بـاشـم ماندهام مات كه با سنگ تو را زد چه كنم خـون زخـم سر تو بـند نیـامد چه كـنم خرمن مـوی تو در پنجـۀ دشمن دیـدم عمه این صحنه ندیده است ولی من دیدم دور تا دور تو از بغض حرامی پُر بود پـیكـرت را هـدف نـیـزه و آهـن دیـدم سر تـقـسیـم غـنـائم چـقـدر دعـوا بـود دزدی و غـارت عمامه و جوشن دیدم شمر بیخـیر تو را از بغـلم كرد جـدا پشت و رو كرد تو را لحظۀ مردن دیدم زیر لب آه كـشیدی و پُـر از درد شدم سهـم از درد تنت بـردهام و مـرد شدم
: امتیاز
|
مدح و شهادت عبدالله بن الحسن علیه السلام
اگر که رعیت ارباب رعیت حسن است بدست سینه زنان برگ دعوت حسن است بساط گریۀ هیئت ز برکت حسن است تـمـام مـاه محـرم روایـت حـسن است حسیـنـیۀ حسنـیه ست خـانۀ دل ماست مقام صلح حسن همطراز عاشوراست سپـرده دست حسیـنـش اگر پسرها را برای معـرکـهها نـذر کـرده سرها را چه بهـتر است نبـنـدند این گـذرها را که شرمسار نسازند خـون جگرها را به دست های عـقیله ست دست عبدالله امـیـد کـل قـبـیـلـه ست دسـت عـبـدلله به سن و سال کمش غیرت حسن دارد خـلاصهای ز کـرامات پـنج تـن دارد عجیب حال و هوایی جمل شکن دارد کـفن برای چه وقـتی که پیـرهن دارد نـگـاه میکـنـد از تـل تـمـام قـائـلـه را شنیده از سوی میدان صدای هلهله را دوید و دیـد به مقـتل سر و صدا مانده عموی بی کفنش زیر دست و پا مانده هزارو نهصد و پـنجاه زخـم جا مانده چـقـدر میـزنـد او را سـنـان وا مـانـده عموش در ته گودال پاره پاره تن است برای غارت پیراهنش بزن بزن است کسی نشسته به سینه که خنجری بکشد به قصد قرب به رگهای حنجری بکشد درست در جلوی چشم خواهری بکشد نـشد حـسین نـفـس های آخـری بکـشد رسیـد سیـنـه زنـان لا افـارق الـعـمـی سـپـاه کـوفـه بـدان لا افـارق الـعــمـی کشید دست خودش را سپر درست کند سپـر برای عـمـو نه پـدر درست کـند پـناه بـر بـدنـی محـتـضر درست کـند به گریه مرهم چـشمان تر درست کند دوباره حرمله با یک سه شعبه بلوا کرد یـتـیـم را به روی سیـنـه پـدر جا کرد
: امتیاز
|
زبانحال عبدالله بن الحسن با عمو علیهم السلام
عمـّه ببین دورِ عـمـویم را گرفـتـند راهِ نَـفـَس هـای گـلـویم را گـرفـتـند دیگـر مـیانِ خـیـمههـا جـایی نـدارم او کـه نـبـاشـد بـاز بـابـایـی نــدارم عمّه حلالم کُن عـمو تـنهاست، رفتم اینکه زمین خورده گُل زهراست رفتم با گریه میآیم به سویِ تو عمو جان پنجه گِرِه خورده به مویِ تو عمو جان دسـتـم اگـر اُفـتـاد مـثـلِ پـهــلــوانـم قـدری شبـیـه روضۀ قـامت کـمانـم جان داده رویِ سینهات سربازِ آخر پـیچـیده در گـودال بویِ یاس مـادر من میروم تا آتـشِ معـجـر نـبـیـنـم رویِ کـبــودِ غـنـچـۀ کـوثـر نـبـیـنم من میروم تا که نـبـیـنم بی بـهـانـه شــلّاق میگـیـرد بـه پـایِ نـازدانـه من میروم قبل از غروبِ قتل وُ غارت قبل از کبودی وُ کتک ها وُ جِسارت من میروم پیش از هجومِ قومِ نیرنگ باید سرِ من بشکند بَر نیزه با سنگ من میروم تا معـنی احـساس بـاشم بَر روی نِی پـشتِ سَر عـباس باشم من میروم تا ساربان انگشترت را غارت نـکرده پیـشِ چشـمِ آلِ طاهـا من میروم تا با حسن نـدبه بخوانم چـشم انـتـظارِ صاحب کعـبه بـمانـم
: امتیاز
|
سبک های سقائی شهادت حضرت قاسم علیه السلام
پخش سبک ۳ (به سبک: دل تو را من اگر شکستم) بـهـار عـمـر تو گـشـتـه خـزان بـه خون نشستی در این بیابان به خاک میدان؛ چو دُر غلطان ز نــاکــســان قــاسـم جــوانــم ************* بند دوّم ************* عـروس مـرگـت، به ناگهـانی گرفت و در بر، به نـوجـوانی نـشـد نـصیـبِ، تـو کـامـرانـی در ایـن جـهـان قــاسـم جـوانـم **شعر از: محمد مسکین** ***************************************** قـاسـم ای، گـلِ زهـرا، سلـیـلِ یـاسـین (۲) چه کـنم دیگـر؟ به بـَرَم آخـر، تو شدی پرپر، زِ جفایِ گلچین (۲) *********** بند دوّم *********** بعد از تو، شدم تنها، به حالِ غـمگـین (۲) ای مـهِ اَنـوَر، نوگـلِ اَحـمر، تو شدی پرپر، زِ جـفایِ گـلچین (۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ***************************************** پخش سبک۶ (به سبک: حر عبدم، جانثار تو) قاســمـم ای، مـاه انــورم (۲) خـفـتـهای چـرا، در بـرابـرم؟ در زمـیـنِ کـربــلا ** قـسـمـتت شده عــزا ** قـاسمِ من، قـاسمِ من(۲) ************* بند دوّم ************* نـوگـلِ از، کـیـنه پـرپـرم (۲) اربـاً اربــا، هـمـچـو اکــبـرم ای نـگارِ مه لـقـا ** یـادگــار مجــتـــبـی ** قـاسـمِ من، قـاسـمِ من (۲) **شعر از: مجرد همدانی** ***************************************** پخش سبک ۷ (به سبک: با وفا عـلمدار لـشکرم) قـاســم ای گـل بـاغ مـجـتــبـی نـو گـلی ز گـلـزار مـرتـضـی دگر قـاسـمـم گـشته ام غـریب که از دل مرا می رود شکـیب ************* بند دوّم ************* ای جــوان نــاکـام مـــه لــقـــا می کـنـد عـمـو بـهـر تـو دعـا تـــوئـــی یـــادگـــار بـــرادرم شدی غـرق خـون در بـرابـرم **شعر از: محمد رنگچیان** ***************************************** پخش سبک۱۱ (به سبک: ای ابالـفـضل، ای برادر) از غـم تو، گـشته مـاتم (۲) خـیـمهگـاهـت، حـجـلـۀ غــم تـازه جـوان، قـاسـم گـل پـیـرهـنـی تـو روشنی چـشم حسین و حـسنی تو (۲) *********** بند دوّم *********** غرق در خون، کربلایی (۲) نــور چــشــم مــجـتـبــایــی خـفـته به خـون، تشنه لب بیکـفـنی تو روشنی چـشم حسین و حـسنی تو (۲) **شعر از: مجرد همدانی** ***************************************** پخش سبک ۱۳ (به سبک: ای غـنچۀ احمـر، آخـر) « زد قــاســـمـم فـریـاد، ای داد در خاک و خون غلطان، ای جان» (۲) ای نــوگـلِ بــاغ مـجـتـبـی، یــاس کــربـلا در یاری از قرآن، جان کردهای قربان (۲) *********** بند دوّم *********** «این قــامـتِ شــمــشـاد، افــتـاد در عـرصۀ میدان، اینسان» (۲) گـشـتـم بـه داغِ تـو مـبـتـلا، بـا غــم و نــوا از مـاتـم هـجـران، شـد مـادرت نـالان (۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ***************************************** پخش سبک ۱۸ حضرت قاسم قـاسـمـم (۲) مـن یــادگــار مــجــتــبـایـم دلاورِ کـرب و بــلایـم (۲) آه، بـیا عـمو بـرس به دادم بـبین که از فَرَس فُـتادم (۲) جانِ عـمو «عـمو حسین عـمو حسین جان(۲)» ********** بند دوّم ********* یـتـیــمـم (۲) لالــۀ دشــت نـــیـــنـــوایــم پژمرده از جور و جفایم (۲) آه، اگـر که من بـابـا نـدارم بر دامنِ تو جان سپارم (۲) جانِ عـمو «عـمو حسین عـمو حسین جان(۲)» **شعر از: محمد رنگچیان** ***************************************** پخش سبک ۲۰ (به سبک: ای شـِبـهِ رویِ طاها) ای قــــاســــم دلاور (۲) ای نـــو گـــل بـــــــرادر پـژمرده ای تو دیگـر(۲) از جــور قـــوم کــافـــر قــــاســم گـــل پـــرپـــر قــــاســـم مـــــه انـــــور ********** بند دوّم ********* در گـلـشـن پـیـمـبـر (۲) در لالــه زار حـــیــــدر شـد تــوتــیــا تـن تـو(۲) داغـــت بــــه دل زد آذر قــــاســم گـــل پـــرپـــر قــــاســـم مـــــه انـــــور **شعر از: محمد رنگچیان** ***************************************** پخش سبک ۲۳ ( به سبک: دو جانـباز نازنـین) به دشـتِ کـرب و بـلا، ای خـدا، نـورِ دلِ مـجـتــبـی (۲) مگـر که باشد روا، از جـفـا، زنـد به خون دست و پا (۲) ********** بند دوّم ********* از داغ قــاســم بـه پـا، شـد عــزا، از کـیــنـۀ اشــقــیـا (۲) در راهِ دیــن شـد فــدا، از وفـا، بـه عــرصـۀ نـیــنـوا (۲) **شعر از: مجرد همدانی** ***************************************** پخش سبک ۲۹ ( به سبک: دو عزیزنازنـین) قـاسـم آن گــل ولا(۲) از جــفـــای اشــقــیــا پـارهپـاره تـن چو شد زد صدا عـمـو بیا (۲) «چون کند بر او نظر خیزد از دلش شرر»(۲) ********** بند دوّم ********* شـد فـدا بـه کـربلا(۲) یـــادگـار مــجــتــبــی از غـمـش نگر حسین قد کمان شد از جفا(۲) «چون کند بر او نظر خیزد از دلش شرر»(۲) **شعر از: ناصر زارعی** ***************************************** پخش سبک ۳۷ ( به سبک: بـه کربـلا شـد امشب) پـور حـسن در میـدان زِ جورِ گردون، به حالِ محزون، به کامِ عطشان، عمو حسین جان قــاسـم فـروغِ ایــمـان فتاده در خون، به دشت و هامون، به خاکِ میدان، عمو حسین جان ********** بند دوّم ********* شدی به خونت غلطان امـیـد مـادر، بـدون یـاور، به قـلـبِ سـوزان، تـو داده ای جان تــوئـی فـــدای قــرآن بـه دیــدۀ تـر، دلِ پُـر آذر، چـو مــاهِ تـابـان، تـو داده ای جان **شعر از: مجرد همدانی** ***************************************** پخش سبک ۴۰ (به سبک: روم دگـر ز کوی تو) بگـو صبا به مـجـتـبی بـیـا دمـی بـه کـربــلا به لاله زار مصطـفی به قـاسـمت نـظـر نـما ببـین چـسـان فـدا شده سر از تنـش جـدا شده ********** بند دوّم ********* صدا زد ای عـمـو بـیا که محـشری شـده بـپا ببین که قـاسم از جـفـا تـنـش شده چو تـوتـیـا ز داغ او به خـیـمههـا هـمه گـرفـتـهانـد عـزا **شعر از: ناصر زارعی** ***************************************** پخش سبک ۴۱ ( به سبک: جسم شه دین روی خاک گرم میدان) دیگر شده بر قاسمت نوبت عموجان آمادۀ جانـبازیام رخصت عموجان تا هـمـچـو یـاران در راه قـــــــرآن با خصم دون جنگم چو با قوّت عموجان گردم فـدائیّ تو با غـیرت عـموجان ********** بند دوّم ********** قاسم رود میدان اگرچه نوجوان بود الموت احلی من عـسل ذکر زبان بود چون شیر مـردان در رزم مــیــدان آئـینهدار مجـتـبی در این جهان بود نجمه درون خیمهها مرثیهخوان بود ********** بند سوّم ********** در آخرین لحظه عمو کردم صدایت دیگر بـیا بـر نعـش پـور مجـتـبایت آه ای عـمـو جـان بـنـمـا تو غـفـران ای کاش صد جـان داشتم آقا برایت دلخوش از آنم ای عمو گشتم فدایت ********** بند چهار ********** ای قـاسـمم شرمـندهام یـاری نـدارم با این تن صد پاره رفـتی از کـنارم با چـشـم گــریـان افـتـان و خـیـزان تنها در آغـوشت کـشم ای گلعـذارم جـسمت کـنار جسم اکـبر میگـذارم **شعر از: ناصر زارعی** ***************************************** پخش سبک ۴۴ ( به سبک: حسین جان حُرِّ نالانم) نـهـالِ بـاغِ پـیـغـمـبـر (۲) گــرفـــتــه اذن از مـــادر کـفـن پـوشیـده در پـیـکـر عـزیـزِ مجـتـبی قـاسم (۲) ********** بند دوّم ********* نماید با سر و جانش (۲) حـمایت از عـمـو جـانـش حسین جانست و جانانـش عـزیـزِ مجـتـبی قـاسم (۲) **شعر از: محمد مسکین** ***************************************** رخصتی از راهِ وفا ای عمو جان فدایت (۲) تا که شوم غرقه به خون در صفِ کربلایت با تن صد چاک ز میدان نمایم صدایت ای گلِ بشکفتۀ سرسبزِ باغِ ولایت (۲) ********** بند دوّم ********* قاسمِ گلگون کفن ای شمعِ بزمِ هدایت (۲) پاره بدن در یم خون، از چه گشته سرایت سوزم از اینکه نبود جرعه آبی برایت ای گلِ بشکفتۀ سرسبزِ باغِ ولایت (۲) **شعر از: محمد مسکین**
: امتیاز
|
مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها
در مـیان این قـبـیـله ما گـدای زینـبـیم ما حسیـنـیون همیشه زیر پـای زینـبیم زندگیاش را سراسر وقف محبوبش نمود گریه کنهای غم و درد و بلای زینبیم گر حسینی گشتهایم از زحمت بسیار اوست ما همه مـمنون تـیغ خـطبههای زینبیم ماجرای کربلا را یک تنه جمعش نمود زیـر دین انـقـلاب و ماجـرای زینـبـیم دشمنش حتی میان بزم عیش و نوش گفت: طیب الله ما شگفت از این وفای زینبیم این علامت ها همه روز قیامت شاهداند تا نفس در سینه بوده در عزای زینبیم کارو بار روز محشر دست دخت مرتضاست ما قـیامت هم خـدایی در ثـنای زینـبیم کـربلای ما همه دست عـقـیله میرسد اربعـیـن ما زائر کـرب وبلای زینـبیم
: امتیاز
|
مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها
شیعه دارد آبرو زیرا دلش با زینب است آبـرودار حـقـیقی در دو دنیا زینب است راه ما راه حسین و مقصد ما کربلاست افـتخار و اعـتـبار مکـتب ما زینب است با وقار و با صلابت کن صدایت را بلند چون که رمز اقتدار ما دم یا زینب است چشم او غیر حسین ابن علی چیزی ندید روشنی ما رأیت الا جـمیـلا زینب است هالهای از نور دورش را همیشه میگرفت آری آن مستورۀ دور از تماشا زینب است آنکه از حجب و حیا و پاکی و شرم و عفاف سایهاش را هم ندید همسایه حتی زینب است خم به ابرویش نیاورده است در طوفان غم آنکه صبر از دست او پشتش شده تا زینب است آنکه با آن خطبۀ غرّای خود یکباره کرد مردمان کوفه را گریان و رسوا زینب است حجت خلق خدا را با وجودش حفظ کرد آنکه با احیاگریاش کرده غوغا زینب است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیه السلام ( مناجات اول جلسه)
هر چند که از داغ تو مرثیه به دوشم یک آهِ عـزا را به دو عـالـم نـفـروشم مـن طـایـر قـدسـم به زمیـن آمـدهام تا از برکۀ انـدوه تو یک جـرعـه بنوشم شور تو شعوری به من آموخت که تا مرگ در بزم غمت کم نشود جوش و خروشم بـا روی سـیــاه آمــدهام نــوکــری تـو لطف تو به من گفت که چون جون بکوشم عمری است که روی لب من نام "حسین" است ذکری به جز این ذکر نرفته است به گوشم بر تو نکـنم گـریه کم از مـرغ هـوایـم در سوگ تو ضجّه نزنم کم ز وحوشم ای کاش به جای کفن ای بیکفن ارباب پـیـراهـن مـشکـی عـزای تـو بـپـوشـم
: امتیاز
|